مرمت و معماری
نوشته شده توسط : safa
مرمت و معماری

تاریخ ایجاد 30/03/2016 12:00:00 ق.ظ    تعدادبرگ: 187   قیمت: 5000 تومان   حجم فایل: 11870 kb  تعدادمشاهده  6  


فصل اول:
مرمت و معماري
 
 
مفهوم مرمت
مباني نظري مرمت
مرمت معماري ، روشي ويژه براي مهيا سازي زمينه جهت ارزيابي آثار و ابنيه گذاشته است كه گاه با دخل و تصرف در بنا تغييرات بصري ايجاد مي كند . مباني نظري مرمت ، متكي بر اصولي است كه در قرن نوزدهم مدون و ارائه گرديد . هدف عمده آن عبارت بود از نزديك كردن اثر معماري به فضاي تاريخي خود ؛ در اين راستا ايجاد شرايط لازم جهت استقرار بنا در محيط و فضايي كه شكل گرفته است با لحاظ كردن روابط آن با فرهنگ ، سليقه و ذوق زمان بنا ، ضروري است . از سوي ديگر مرمت معماري عبارت است از ايجاد شرايطي كه بنا بتوانند مجدداً‌ زندگي يافته و بعنوان عضوي ارزشمند و تكميل كننده از دنياي زمان ما ، در حيات آن مشاركت فعل داشته باشد ، ضمن اينكه هويت شكلي و الگوي زمان تاريخي خود را حفظ و ارائه مي كند . اين تفكر به عنوان يك مباني نظري ، حاصل يك نگاه تحليلي و نقادانه در هنر است كه با شاخص كردن تفاوت بين زمان حال و گذشته امكان معرفي زمان گذشته را فراهم آورده و آن را به مقياس تاريخي خودش بر مي گرداند . بي ترديد ارحجيت نگاه تاريخي ، فلسفي و نقادانه ، تحويلي اساسي در همه زمينه ها ايجاد مي كند ، كه معماري اصيل بنا را با يك شيوه حسي از اقدام خلاقانه جديد متمايز مي گرداند . از زماني كه اقدام ما در زمان حال مي خواهد با استفاده از روشهاي خاص خود به معرفي گذشته بپردازد ، درست از لحظه ضرورت احترام به گذشته شروع مي شود . و در واقع در نتيجه اين نگرشي است كه حفاظت بنا مطرح مي گردد . با اين پيش فرض كه بنا داراي ارزشي تاريخي ، كالبدي با محتوا و پيام فرهنگي ، اعتقادي است و از اين لحظه به بعد بناي معماري حائز شرايط جهت انتقال به آينده مي گردد . در نتيجه روند برنامه ريزي  و كار ما مستلزم مباني نظري و ابزارهاي فني مشخص شده و در واقع عمل معمار، مرمت كار براي پيوند گذشته بر حال ، يك عمل هنري تلقي مي شود و تا زماني كه زنده و پوياست ، داراي حيات خواهد   بود ، كه يكي از رموز كار هنري تضمين تداوم اين پويايي و حيات زنده است. بنا بر اين مرمت معماري يك عمل آگاهانه در دو بعد نقدي و خلاق  مي باشد . نگاه عمده آن به تاريخي است كه آميخته با اعتقاد و فرهنگ است و اين كالبد را مانند مصداقي عيني از كنش هاي اجتماعي مي بيند
 
چرا مرمت مي کنيم؟
يکي از سوالات اساسي که حول و هوش مرمت پيش مي آيد اين است که چرا  و به چه خاطر به مرمت بناها و يا به طور کلي به مرمت ثروتهاي فرهنگي مي پردازيم؟
جوابهاي گونه گوني مي توانيم داشته باشيم نخست آنکه، به همان دليلي که علوم انساني را پي گيري و فرا مي گيريم يعني خود شناسي ومعرفت شناسي و اينکه به هويت تاريخي خود دست يابيم. به خصوص در سرزميني مثل ايران که مکتوبات کمي در اين باره داريم که اين خود به روحيه و طرز تفکر مشرقي برمي گردد که در اين نوشتار مجال پرداختن به آن نيست، مي تواند مهم و قابل بررسي باشد.
دوم ، دستيابي و حفظ و نگهداشت آنچه به عنوان ارزش مي شناسيم و تحويل آن به آيندگان تا آنان نيز در خور و شايسته خودشان از آنان بهره ببرند. و بتوانند با آگاهي از گذشته خويش حال و آينده خود را بهتر رقم زنند.
 
چه را مرمت مي کنيم؟
سوال مهم ديگري که ميتواند جلوي روي ما قرار گيرد مي تواند اين باشد که چه چيزي را مرمت مي کنيم؟ به راستي آيا هرچه که از گذشتگان برايمان باقي مانده است بايد مرمت شوند؟
براي جواب به اين سوال بايد به اين نکته اشاره داشته باشيم، اينکه مفهوم ارزش را دريابيم يعني اينکه ما ارزش را در چه چيزي مي بينيم آيا فقط نشستن غبار تاريخي صرف مي تواند دليل موجهي براي حفاظت و مرمت باشد؟ يا انکه معمار يا سازنده اثر شخص شناخته شده اي باشد مي توانيم آن اثر را با ارزش بدانيم؟
و اينکه آيا واقعا ما به آن اندازه امکانات نرم افزاري و سخت افرازي داريم که بتوانيم به شايستگي از اين ثروتها حفاظت کرده و آنها را به نحوي وارد زندگي مان بکنيم؟
و آخر اينکه از لحاظ قانوني و حقوقي تا چه اندازه در اين باره تلاش کرده ايم؟
 
حفظ و مرمت آثار تاريخي
مطالعات مربوط به سيرهنر در تاريخ از جمله وسيع ترين، پوياترين در عين حال جذاب ترين مطالعات است. چرا كه آثار هنري خلق شده توسط انسانها، معلول عوامل متعدد و متنوعي چون اعتقادات ديني، شرايط اقليمي وضعيت اقتصادي ، اوضاع سياسي و بافت رواني و شرايط اجتماعي هنرمند، تأثير فرهنگ هاي همجوار و دهها عامل ديگر است.
قوه خلاقيت و نوآوري نيز از عناصر مهمي است كه در شكل گيري يك اثر هنري تأثير بسزا دارد. فرآيند خلاقيت از جمله مواردي است كه ذهن روان شناسان را تا به امروز مشغول داشته و هنوز زواياي پنهان آن كشف شده و عرضه بي پايان آن مورد مطالعه شايسته قرار نگرفته است. خلاقيت از صفات خداوندي است كه به همراه بسياري از صفات پيچيده ي ديگر در انسان به وديعت نهاده شده است. حال اگر عنصر خلاقيت و ويژگيهاي رواني فردي هنرمند را در كنار دهها عنصر ديگر مؤثر در شكل گيري آثار هنري قرار دهيم و به دامنه ي وسيع و بي پايان دانشهاي مربوط به هر يك نظر افكنيم. وسعت و عمق معرفتي كه موضوع آن در سير هنر در تاريخ است بر ما آشكار خواهد شد.
به هنگام روبرو شدن با عرصه اي چنين گسترده و ژرف، و مطالعه ي تاريخ ، نمونه هاي آثار و تجزيه و تحليلهاي مربوط به كارهاي هنري مي بايد خود را در مقابل دو سؤال مهم و بنيادي قرار دهيم :
1 – دانش ما در اين باب چقدر كامل است؟
2 – قضاوتهاي ما در مورد انگيزه و علت پيدايش آثار هنري تا چه حد قطعي و معتبر است؟
در پاسخ به اين دو سؤال بنيادي لازم است بدانيم كه در راه نيل به يك دانش كامل در باب تاريخ هنر چه منابعي مورد نياز هستند و اينكه مواد خام اين مطالعه چگونه تأمين مي شود. دسترسي به آثار هنري مقدم است بر مطالعه ي آن چرا كه بديهي است در مورد آثار به علت نيامده و تمدنهاي كشف نشده نه دانشي داريم و نه مي توانيم قضاوتي بكنيم.
علم باستان شناسي در كشف آثار به جا مانده از تمدنهاي كهن نقش كليدي دارد.
باستان شناسي علمي است كه هدف آن كشف و بررسي آثار مربوط به ادوار بيش از تاريخ و دوره هاي نخستين تاريخي است. هدف اين اكتشافات و مطالعات درك نظام، تقدم و تأخر وقايع و سير بروز فرهنگ ها و تمدنها در يك روند منطقي و صحيح است.
اين عمل از يك سو با انسان شناسي و قوم شناسي و در سوي ديگر با علم تاريخ ، خط شناسي و فرهنگ هاي بومي مرتبط است و لذا گستره ي وسيعي را تحت پوشش قرار مي دهد. علم باستان شناسي بر اشياء و آثار به جاي مانده دريافت شده از ادوار كهن اتكا دارد.
آثاري از سنگ، استخوان، سفال ، بقايا آتشگاههاي قبايل، قبرها، و ويرانه هاي برجاي مانده از دهكده ها، شهرها و كتيبه ها و ابزار و منابعي هستند كه باستان شناسان نظريه هاي خود را بر آنها بنا مي كنند.حتي فسيلها ، بقاياي برگ ها و دانه هاي گياهان مي توانند باستان شناسان را در پي بردن به آثار زيست انسانها و كشف اشياء و مصنوعات در آن حوالي ياري كنند.
دامنه ي باستان شناسي بسيار گسترده است. باستان شناسان و هنرشناسان كوشيده اند تا اين يافته ها را در اتباط منطقي با هم قرار داده، آنگاه استنباط خود را به عنوان يك نظريه مطرح نمايند. بسيار پيش آمده كه نظريه ي رايجي با بافته هاي جديد مردود شناخته شده و نظريه ي ديگري كه مبتني بر اكتشافات و اطلاعات جامعتري است جايگزين آن شده است.
از مباحث فوق معلوم مي شود كه :
1 – دانش ما نسبت به تاريخ هنر ( خصوصاً در باب تمدنهاي كهن) به علت كمبود قراين همواره، ناقص است و نظريه هاي ارائه شده در مورد قانونمندي هنرهاي آن ادوار ممكن است با يافته هاي جديد دستخوش تحول شوند.
2 – اعتبار فرضيه هاي ارائه شده در مورد علل و انگيزه هاي پيدايش آثارهنري هنگامي قوت مي يابد كه مستنداتي در تأثير آن نظريه از جهات تاريخي، اجتماعي و عقيدتي وجود داشته باشد. پس اعتبار نظريه ها تا زماني است كه با مدارك جديد و ارائه نظرات اصلاحي، تكميل يا مردود نشده باشند. يافته هاي نو مي توانند اعتبار نظريه ها را تقويت يا تضعيف نمايند.
 
حفظ و مرمت آثار تاريخي :
كتب هنري همواره مملو از تصاوير هستند چرا كه كلام صرف از بيان كامل آنچه به چشم مشاهده مي شود عاجز است. زبان بدون تصوير در وادي هنر به مانند تلاش در توصيف چهره اي زيبا است كه تا به مشاهده در نيايد در پرده اي از ابهام باقي خواهد ماند. حتي تلاش در توصيف غزلي زيبا از حافظ بدون خواندن خود عزل كاري عبث مي نمايد و بارزتر از اين مثال شايد اين باشد كه فردي بخواهد لطافت، عمق و عظمت يك قطعه موسيقي را در كلام بياورد. يا آنرا مكتوب نمايد بدون اينكه نواي آن قطعه را به گوشها آشنا سازد. اين است كه تصاويرجزء لاينفك مطالعه ي هنرهاي تجسمي به شمار مي ايند. 
اما تصوير تنها مي تواند انسان را تا اندازه اي به اصل اثر نزديك نمايد. «ابعاد» ، «جنس» ، «بافت» و «فضا» (خصوصاً در آثار سه بعدي) از عناصري هستند كه دسترسي به آنها از دريچه تصوير ميسر است. موزه ها و فضاهاي باستاني مي توانند ما را چند پله ي ديگر به واقعيت نزديك كنند. از اين مرحله به بعد است كه انسان مي تواند با كمك تخيل و خلاقيت، با استفاده از مكتوبات و اسناد و مطالعات مربوط، از سد زمان و مكان عبور كند و تا حد ممكن به اصل اثر در محيط واقعيش نزديك شود.
رشته خط و مرمت آثار هنري از تخصصهاي مهم وابسته به هنر است و همانطور كه از نامش پيداست به محافظت آثار سالم هنر و ترميم آثار مصدوم مي پردازد، آثار هنري را عواملي چون فرسايش هاي فيزيكي و عفونتهاي بيولوژيكي و تحولات شيميايي تهديد و تخريب مي كند. ايجاد فضاي مناسب ( دما – رطوبت – نور) استفاده از شيوه هاي مختلف گندزدايي – اسيد زدايي و .. كه بر دانش شيمي و فيزيك و بيولوژيك و ... استوار است بقاي آثار در شرايط مطلوب تضمين مي نمايد. در مورد ‌آثاري كه به نحوي تخريب شده اند، روشها قدري پيچيده ترند. آگاهي از مصالح و مواد مورد استفاده و شناخت واكنشهاي فيزيكي و شيميايي هر يك از مواد مي تواند يك مرمت گر را در انتخاب شيوه ي بازسازي مناسب بر اثر مورد مرمّت ياري دهد.
دانش هنري از ضروريات كار يك حفاظت گويا مرمت گراست چرا كه اين متخصصان در مواردي مجبور به بازسازي بخش مفقود گشته ي يك اثر مي شوند. در چنين مواردي سبك شناسي ، آشنايي با فرم، رنگ، حجم و مهارت استفاده از ابزار هنري چون قلم مو، براي مرمت گر ضروري است.
حفظ و احياي اثار هنري از قرن بيستم ، كه بشر بيش از پيش به ارزش معنوي و مادي اين اثر پي مي برد مورد توجه قرار گرفته است به طوري كه رشته هاي آكادميك و دانشگاهي مختص اين علوم پا به عرصه وجود گذاشته اند. رشته هاي علوم موزه اي، مرمت آثار هنري، و مرمت ابنيه تاريخي، سه رشته مستقلي هستند كه در بعضي از كشورها تا مقطع دكترا تدريس مي شوند.
در اين ميان رشته ي مرمت آثار هنري خود به شاخه هاي تخصصي تر مثل مرمت نقاشي رنگ و روغن، مرمت آثار سنگي، چوبي ، فلزي و حتي مرمت نسخ خطي و آثار كاغذي ... تقسيم مي شود.
پيدايش تخصصهاي مختلف هنري حكايت از نياز انسان به حفظ ميراث فرهنگي دارد. هر چه زمان به جلو مي رود،‌احساس نياز بشر نسبت به حفظ هويت خود بيشتر مي شود هر چه بشر در مورد هويت خود مي انديشد آثار هنري را صادق ترين آئينه ي هويت خود مي داند، اين آثار هنري هستند كه جوهره ي هويت انسان را در طول قرون و هزاره ها و اعصار با خود حمل كرده اند.
بشر بدودن توجه به ردپاي گذشته خود به هراس مي افتد. هراس از گم كردن مبدأ، انسان اينك ارزش اين گنجينه را كه با تاريخ تفكر، فطرت و هويت او مرتبط است. دريافته و قصد دارد تا با بهره گيري از علوم و فنون متفاوت آنرا پاس دارد.
توجه به ميراث فرهنگي و حفظ احياي اين آثار، براي مللي كه از تاريخي طولاني و تمدني غني برخوردارند بسيار حائز اهميت است.
اين ملل عموماً جزو كشورهاي در حال توسعه بشمار مي آيند و به رغم اينكه خزانه ي بي مانند و ارزشمند ميراث فرهنگي بشر را در تملك خود دارند با مشكلات عديده ي ناشي از فقر اقتصادي روبرو هستند. طرح معرفي ميراث فرهنگي از جهات مختلف براي اين كشورها مفيد است.
الف : با حفظ، احيا و معرفي ميراث فرهنگي ملل، روح بالندگي، اعتماد به نفس . فخر به هويت كهن در ميان مردم بسياري از كشورهاي جهان سوم زنده مي شود.
ب : اين معرفي و تبليغ گسترده، زمينه ي گسترش توسعه ي صنعت توريسم را در اين كشورها گسترش مي دهد. چنانچه از امكانات جهانگردي با سياست هاي صحيح استفاده شود منابع مالي عظيمي كه از اين راه حاصل مي شود مي تواند آهنگ رشد اقتصادي، ثبات سياسي و ارتقاي فرهنگي كشورهاي مذكوررا سرعت بخشد.
ايران كشوري است كه با داشتن ميراث فرهنگي غني يا شهرت جهاني مي تواند ولي بايد از اين گنجينه ي خدادادي استفاده ي عظيمي ببرد. گامهاي نخستين اين راه پيموده شده است. ايجاد رشته هاي گوناگون مربوط به حفظ ميراث فرهنگي، پژوهشكده ها و مراكزي كه به منضبط تر و علمي تر نمودن اين تخصص اشتغال دارند از اقدامات مهمي است كه انجام گرفته است. ارتقاي فرهنگ عمومي در باب اهميت دادن به ميراث ملي نيز بايد همدوش با اين فعاليت ها پيش برود. در نهايت هدايت كوششهاي انجام شده به سوي معرفي جهاني اين آثار و بهره گيري صحيح از آنها به مثابه اهرم رشد كمي و كيفي و بنيه ملي از وظايف ملي و ميهني هر ايراني است و اين تنها يك سياست توسعه نيست. شكرگزاري نعمت است. نعمتي كه خداوند به ملت ما عطا فرموده و گذشتگان ما پاسدار آن بوده اند.
 
پيش در آمدي بر معماري براي صنايع در ايران:
حجم كنوني ابنيه كه بدنه صنايع زيربنايي، مادر و توليد كالايي موجود ايران را در خود جاي داده‌اند، بر ميليون‌ها متر مكعب فضاي ساخته شده بالغ مي‌گردد. به استثناي بخش كوچكي از آن كه بر اساس اصول و مبناي قابل قبول و روز آمد فني بطور اعم و معماري بطور اخص بنا گرديده است، بخش اعظم آن را يا ابنيه كهنه،‌ فرسوده و از رده خارج قديمي تشكيل مي‌دهند و يا اصولاً به ساده ترين شكل و كم هزينه‌ترين مصالح ساختماني سر هم بندي شده‌اند.
ابنيه از رده خارج صنايع قديمي ايران‌ند كه نه تنها از لحاظ ساختماني، بل از لحاظ فن‌آوري و ماشين‌الات نيز كهنه و قديمي‌اند و نياز به نوسازي و يا حتي دوباره‌‌سازي گسترده دارند. صنايع نساجي نمونه بسيار روشني از اينگونه صنايع به شمار مي‌آيند. 
بديهي است كه رسيدن به صنعت پيشرفته و روزآمد كه بتواند ضمن تأمين نيازهاي به سرعت فزاينده بازار ملي، ورودي موفق و پايدار به بازارهاي جهاني داشته باشد، بدون تامين استانداردهايي كه در آن جنبه‌هاي زيست محيطي، مطالبات نيروي كار و مديريتي و حداكثر بهره‌وري رعايت گرديده شده باشد، ممكن نخواهد بود، و اين امري است كه برخوردي مسئول و دورنگرانه را طلب مي‌كند. بدين ترتيب مي‌توان ابعاد مشروحه زير را بعنوان « پيش در آمدي بر معماري براي صنايع در ايران » ذكر نمود.
1- معماري صنايع داراي ابعاد تخصصي، حرفه‌اي و آموزشي ويژه خود است. پاسخ‌هاي معمارانه مناسب به نيازمندي‌هاي در حال گسترش اين رشته، نيازمند پيشرفت و ارتقاء روش‌شناسي، دانش علمي، تجربيات فني، ‌روانشناسي كار، جامعه‌شناسي توليد، بهداشت محيط، امنيت حرفه‌اي و بطور كلي علوم رفتاري است.
2- با رشد شتابان و گسترش و پيچيدگي روز افزون عرصه‌هاي علمي و توسعه فن‌اوري‌ها و تنوع فرايند‌هاي توليدي، روز به روز بر تنوع و پيچيدگي طراحي و اجراي اين گونه ابنيه افزوده مي‌شود. به علاوه مطالبات اجتماعي عوامل انساني توليد اعم از مديران، كارگران، كارمندان، مهندسين و صنعت‌گران و فرهنگ و سليقه عمومي در اين زمينه مرتباً در حال افزايش است.
3- به سبب نياز كشور به صنايع و كارخانجات پيشرفته و مدرن و غني بودن سرزمين‌ ما از لحاظ منابع اوليه، ناگزير حركت بخش طراحي بويژه معماري بعنوان آغاز كننده طراح‌ها به سمت صنعت اجتناب‌ناپذير خواهد بود. عليهذا هر گونه سرمايه‌گذاري بيشتر حول تربيت معماران صنعتي و اهميت دادن به نقش آنها، كشور را در آينده از پشتوانه محكمي در حيطه يكي از نيازهاي حتمي آن برخوردار خواهد ساخت.
4- اولياء امور و مجريان پروژه‌هاي بزرگ و كوچك در كشور، حضور معماري را از ابتداي پروژه بايستي جدي تلقي كنند تا هر پروژه در جاي خود يك اثر پر معنا و داراي مفاهيم ارزشمند فرهنگ غني ايران باشد. اگر در معماري صنعت، عناصر به جا و با تفكر انتخاب شوند، حتي بحث فرهنگ ملي را مي‌توان با بكارگيري عناصري كه متذكر هويت ما باشند، مطرح كرد.
5- اقدامات گسترده‌اي مي‌بايست براي تبديل به احسن و روزآمد كردن و گسترش توده عظيم ساختمان صنايع كوچك و متوسط كه در چند دهه اخير با توسل به كم هزينه‌ترين و ساده‌ترين وسائل و مصالح احداث گرديده و اغلب فاقد حداقل استانداردهاي مورد نياز مي‌باشند. بعمل آيد و بازسازي و نوسازي ابنيه صنايع قديمي و فرسوده (اعم از دولتي و خصوصي) مورد توجه قرار گيرد.
6- تقويت و ايجاد نهادها و موسسات تحقيقاتي براي بررسي چوني و چندي مشكلات مربوطه و همچنين تدوين استانداردهاي ملي، محلي، موضوعي و بخشي مربوط به ابنيه صنعتي، مي‌تواند راهگشا باشد. به علاوه بازنگري و روزآمد كردن قوانين و مقررات ناظر بر ساخت و سازهاي ساختماني در بخش صنايع (زيربنايي، مادر و توليد كالايي) به شدت مورد نياز است.
7- وظايف معمار صنايع فراتر از طراحي سايت و ساختمان‌ها با كاربري‌هاي گوناگون است و نقش حساس اين معماران ايجاب مي‌نمايد كه در ارائه هر پيشنهاد و طرح، پيش نيازهايي را فراهم آورده باشند. شناخت و زندگي در محيط‌هاي صنعتي و كارگري و درك مستقيم روح و مفاهيم رايج در آنها، طراحي متناسب با ويژگي هر صنعت و فضاهاي مرتبط با آن، كنترل و ايجاد نسبت‌هاي متعادل بصري، ‌از جمله پيش نيازهاي ضروري براي دستيابي به يك طرح مناسب صنعتي است. 
8- فرهنگ توليد و توسعه و آموزش حين كار در فضاي توليدي، ميدان خوبي براي رشد دارد. بعلاوه واحد توليدي مرزهاي فضائي ـ طبقاتي را موقتاً (در مكان و زمان) و بطور مقطعي در هم ميريزد و فضايي فراهم مي‌آورد كه عوامل انساني توليد از طبقات گوناگون (فرودست و فرادست و مياني) در يك فرايند توليدي با هدفي مشترك گرد هم مي‌آيند و رابطه‌اي ارگانيك ما بين آنها برقرار مي‌شود. در اين رابطه حياتي، كيفيت فضايي جدايي‌ساز محو يا قابل عبور مي‌گردد. معماري خوب صنعت مي‌تواند كمك بزرگي به ارتقاء روابط انساني در اين سطح نمايد.
9- برنامه‌هاي آموزشي عالي در زمينه معماري صنايع مي‌بايست گسترش يابد و اگر نمي‌توان آنرا بصورت رشته مستقل در درون ساختار دانشكده‌هاي معماري شكل داد، اين قابليت را دارد كه بعنوان يك گزينش مستقل با دروس ويژه خود در دوره كارشناسي ارشد تلقي شود. بعلاوه تشويق، ترغيب و هدايت دانشجويان كارشناسي ارشد و دكتراي رشته معماري، جامعه شناسي و… براي پرداختن به موضوعات و مشكلات مبتلا به صنعت مي‌تواند اين مقوله را به طرزي مناسب در سطوح عالي آموزشي هدايت نمايد.
آرونا.
 
آموزش معماري و برخي از مسائل آن در ايران: 
معماري در دنياي كهن به‌عنوان حرفه‌اي مطرح بود كه از يك سو از فني‌ترين حوزه‌هاي مربوط به علوم‌ ساختماني تا هنري‌ترين مباحث مربوط به زيبايي‌شناسي، و از سوي ديگر از طراحي در مقياس كوچك يك عنصر تأسيساتي مانند يك آب‌انبار يا پل كوچك يا اصطبل تا طراحي يك محله و يك شهر را دربر مي‌گرفت و هر چند كه در هر يك از حوزه‌هاي فوق‌ افرادي صاحب‌نظر و حرفه‌اي‌تر بودند و سلسله‌مراتبي نيز بين معماران گوناگون وجود داشت، اما در مجموع همه فعاليت‌هاي فوق در حوزة معماري قرار داشت. بيش از شش دهه است كه از آموزش معماري به شكل امروز در دانشگاه‌هاي ايران سپري مي‌شود اما هنوز روش يا روش‌هاي كاملاً رضايت‌بخشي شكل نگرفته است و اين نكته كمابيش در همة دانشكده‌هاي معماري وجود دارد. در اين نوشتار به صورتي ساده و كلي تلاش مي‌شود كه برخي از عواملي كه موجب عدم شكل‌گيري روش‌هاي، مناسب و رضايت‌بخش آموزشي شده است، مورد اشاره قرار گيرد:
مسئله نخست: تعريف معماري
هر رشته دانشگاهي به‌صورت بنيادي بايد براساس اهداف و نيازهاي مشخصي شكل گيرد تا بتوان در طي آن متخصصان و افرادي را آموزش داد و تربيت كرد كه بخشي از نيازهاي جامعه را برآورده سازند.
عوامل گوناگوني در شكل‌گيري هدف يا اهداف آموزشي هر رشته مؤثر است كه يكي از مهم‌ترين آن‌ها، نيازهاي عيني و ملموس جامعه مي‌باشد، به نحوي كه مي‌توان اظهار داشت بسياري از رشته‌هاي دانشگاهي در دنياي معاصر براساس نيازهاي موجود يا آتي جامعه شكل مي‌گيرند يا توسعه مي‌يابند.
گسترش روز افزون تقسيم كار و انواع فعاليت‌هاي اجتماعي غالباً موجب ايجاد تخصص‌ها، رشته‌ها و گرايش‌هاي جديد دانشگاهي مي‌شود كه در زمينة معماري نيز چنين شده است واز چند سال پيش معماري از كارشناسي ارشد پيوسته به كارشناسي و كارشناس ارشد ناپيوسته با گرايش‌هاي متفاوت تغيير يافته است وبه اين ترتيب كساني كه در دورة كارشناسي ارشد در حوزة معماري فارغ‌التحصيل شوند، در زمينه يك گرايش تخصصي تحصيل خواهند كرد و از اين لحاظ نسبت به گذشته پيشرفت قابل ملاحظه‌اي حاصل شده است.
از حدود يك قرن پيش به تدريج حوزة وسيع و گستردة معماري ابتدا به سه حوزة معماري، عمران (راه و ساختمان) و شهرسازي (طراحي شهري و سپس برنامه‌ريزي شهري) تقسيم شد و سپس اين رشته به حوزه‌هاي ديگري مانند طراحي منظر، مرمت بناها، طراحي فضاهاي مسكوني و غيره در حال تجزيه است و مي‌توان اظهار داشت كه متناسب با گسترش تقسيم كار و فعاليت‌هاي اجتماعي مربوط به انواع فضاهاي معماري و شهري، تجزية اين رشته به رشته‌هاي جديد دانشگاهي و حرفه‌اي ادامه خواهد يافت.
اما هنوز يك نكته اساسي و مهم در رشته معماري باقي مانده است،‌ و آن چگونگي نگاه مراكز آموزشي به معماري يا به عبارت ديگر نگرش و تعريف هر يك از مراكز آموزشي نسبت به معماري است.
در زمينة تعريف معماري بايد اشاره شود كه ديدگاه‌هاي بسيار متفاوت و متنوعي از گذشته تا امروز نسبت به اين تخصص وجود دارد، كه مي‌توان آن را حداقل به سه تعريف كلي طبقه‌بندي كرد:
در ساده‌ترين و ابتدايي‌ترين تعريف، به معماري به‌عنوان يك حرفه و فن نگريسته مي‌شود كه براساس آن يك فضا به‌طور عمده بايد براساس كاركرد بنا و اصول سازه و فن ساختمان و سپس شرايط محيطي، طراحي و ساخته شود. معماري براساس اين تعريف بيشتر به‌عنوان يك تخصص فني، حرفه‌اي و اجرايي مورد توجه قرار مي‌گيرد. اين نگرش در بسياري از مراكز آموزشي در كشورهاي آلمان و اتريش ديده مي‌شود و بر پاية آن معماري و عمران بسيار نزديك به هم ديده مي‌شود.
در تعريف دوم معماري، به صورت عمده، به‌عنوان يك حرفه و رشتة فني ـ هنري نگريسته مي‌شود كه بر پاية آن در طراحي يك فضا، افزون بر جنبه‌هاي سازه‌اي و فني بايد به نكات و خصوصيات هنري فضا، كاملاً توجه كرد و هر فضاي معماري مي‌تواند به‌عنوان يك اثر هنري مورد ملاحظه قرار گيرد. اهميت جنبه‌هاي هنري هر فضاي معماري يا شهري در اين نگرش به گونه‌اي است كه بايد آن را مهم‌ترين معيار سنجش يك اثر به شمار آورد.
براساس همين ديدگاه دانشكده هنرهاي زيبا يا بوزار در فرانسه شكل گرفت و دانشكدة هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به تقليد از آن تكوين يافت. زيرا از اين نگرش، هنر معماري وجوهي مشترك با ساير هنرهاي زيبا مانند نقاشي، گرافيك، مجسمه‌سازي، موسيقي و برخي از ديگر هنرها دارد و به اين دليل اين رشته در كنار ساير رشته‌هاي هنري قرار مي‌گرفته است، در حالي كه بر پاية نگرش نخست غالباً رشته معماري در دانشكدة فني و مهندسي و در كنار رشته‌هايي مانند راه و ساختمان، عمران و مانند آن قرار دارد.
نگرش سومي كه از دهه‌هاي اخير مطرح شده است، توجه به معماري به‌عنوان هنري است كه از برخي مباحث نظري در زمينة فلسفه، روان‌شناسي، فرهنگ و تاريخ تأثير مي‌پذيرد، و هر چند كه در برخي موارد به نظر مي‌رسد در زمينه نقش تئوري در طراحي افراط مي‌شود، اما در مجموع ديدگاه‌هاي قابل توجهي در اين زمينه وجود دارد كه نمي‌توان آن‌ها را ناديده انگاشت.
افزون بر موارد فوق، لازم است به نقش فناوري در شكل‌گيري تعريف جديدي براي معماري اشاره كرد. البته آشكار است كه هنوز معماري به اندازة ساير تخصص‌ها از فناوري تأثير كافي را نپذيرفته و به ويژه در كشورهاي در حال توسعه، معماري غالباً كمابيش به شيوه‌اي قديمي و ناكارآمد و نامناسب اجرا مي‌شود و به شكلي شايسته و قابل توجه از پيشرفت‌هاي فناورانه در ساختمان‌سازي بهره كافي گرفته نشده است، اما مي‌توان انتظار داشت كه به تدريج در آينده نزديك از صنعت بتوان بيشتر در معماري استفاده كرد، در آن صورت توليد صنعتي (نه به مفهوم سنتي آن) و كاربرد فناوري در همة ابعاد در ساختمان‌سازي مي‌تواند اثرات بارز و چشم‌گيري برجاي گذارد.
در زمينة تاثير فناوري جديد در معماري مي‌توان به نقش رايانه و انواع نرم‌افزارها در طراحي معماري و سازه اشاره كرد. نقش رايانه را حداقل از دو لحاظ مي‌توان مورد توجه قرار داد: نخست از جنبة تأثير آن در طراحي كه سبب شد امكانات تصويري بسيار زياد و قابل توجهي در طراحي پديد آيد و به سادگي و در فرصتي كوتاه مي‌توان اتودهاي گوناگوني را آزمود و هر كدام را از زواياي گوناگون مورد ملاحظه و بررسي قرار داد و به ويژه بايد توجه داشت كه سطوح و فضاهايي را كه مي‌توان به كمك رايانه طراحي كرد. به سادگي با دست و به شيوة سنتي ممكن نيست طراحي نمود.
افزون بر زمينة طراحي مي‌توان به نقش و كاركرد بسيار مهم رايانه در زمينه محاسبة سازه، قطعات و جزئيات اجرايي اشاره كرد كه امكان طراحي و اجراي سازه‌هاي پيچيده و مناسب را فراهم كرده است.
فيزيك جديد و نظريه‌هاي آن، نجوم و برخي از ديگر علوم در شكل‌گيري بعضي از نظريه‌هاي نوين در زمينة هنر و معماري نقش داشته‌اند. بنابراين براساس نگرش يا تعريف سوم، معماري و بعضي از ديگر هنرها مي‌توانند تحت تأثير برخي از علوم انساني، طبيعي و علوم مربوط به كيهان‌شناسي و نجوم قرار گيرند. طبيعي است كه در آن گروه از مراكز آموزشي كه با چنين نگرشي به معماري توجه دارند، بخشي از دروس نظري متناسب با اين ديدگاه به دانشجويان ارائه مي‌شود.
مراكز آموزش معماري در كشورهاي پيشرفته غالباً متناسب با اهداف آموزشي و نوع نگرشي كه به معماري دارند، ‌نوع و محتواي دروس را برنامه‌ريزي‌،‌ طراحي و اجراء مي‌كنند و دانشجويان غالباً به‌صورت آگاهانه دانشكده و نوع گرايش معماري خود را انتخاب مي‌كنند و در طول تحصيل با آن نگرش اموزش مي‌بينند، در حالي كه در ايران با وجود آن كه مراكز با سابقه و بزرگ آموزش معماري، ظاهراً براساس يك برنامة مشخص كه از ابتدا داشته‌اند در محيط دانشگاه در كنار برخي از رشته‌هاي هنري يا فني جاي گرفته‌اند اما از يك سو به سبب نبود اهداف و برنامه‌هاي مشخص آموزشي و از سوي ديگر به سبب وجود سرفصل‌هاي مشترك درسي و نيز نبود نيروي انساني كارآمد كافي و منسجم،‌ همه در عمل كمابيش به يك‌گونه عمل مي‌كنند و تفاوت‌ها و تمايزها غالباً جنبة سليقه‌اي دارد.
با وجود اين، عموماً يك مشكل اساسي در همين شرايط در مراكز مزبور وجود دارد و آن گرايش‌هاي گوناگون و گاه بسيار متفاوت اساتيد و مدرسان در يك مركز آموزشي است كه غالباً موجب ايجاد سردرگمي و آشفتگي ذهني بسياري از دانشجويان مي‌شود.
مسئله دوم : طراحي با دست يا رايانه
يكي ديگر از نكاتي كه در مراكز آموزش معماري در ايران غالباً مطرح است و اساتيد و مدرسان نسبت به آن ديدگاه‌هاي متفاوتي دارند،‌ موضوع انجام طراحي با دست و به‌صورت سنتي و يا با رايانه است.
مي‌توان پذيرفت كه در جهان امروز و با توجه به توسعة فناوري و از جمله گسترش روز افزون امكاناتي كه رايانه در اختيار طراحان و معماران قرار مي‌دهد، نمي‌توان به سادگي اين امكانات را ناديده گرفت و به روش‌هاي سنتي و قديمي به طراحي ادامه داد. به همين سبب بسياري از مدرسان، كاربرد رايانه را در طراحي مجاز مي‌دانند، اما مسئله‌اي كه در اين حالت باقي مي‌ماند اين است كه ارزيابي طرح‌هايي كه با رايانه طراحي و ارائه مي‌شود، چگونه بايد صورت گيرد؟ به ويژه هنگامي كه اين كارها در كنار طرح‌هايي قرار مي‌گيرند كه با دست طراحي و ارائه شده‌اند.
از سوي ديگر عده‌اي از مدرسان هنوز برانجام طراحي و ارائه آن با دست تاكيد دارند. بعضي از اين گونه مدرسان بر جنبه‌هاي هنري فعاليت معماري تاكيد دارند و از اين ديدگاه معتقدند كه معماري به‌عنوان يك هنر جنبه‌اي فردي و شخصي دارد و معمار بايد از توان‌مندي‌هاي فردي خود حداكثر بهره‌برداري را داشته باشد.
افزون بر اين، عدة معدودي از مدرسان به غير از جنبه‌هاي هنري و زيبايي‌شناسانه فعاليت دستي، به تلاش فردي و نيز به مهارت مستتر در كار دستي و جنبه‌هاي كمي و كيفي آن نيز تأكيد دارند و با انجام كار با رايانه حتي انجام كارهاي ساده فني كه به مهارت‌هاي هنري نيز چندان نيازي ندارد، مخالف هستند.
شايد بتوان براي موضوع اخير حداقل دو عامل را مؤثر دانست، نخست آن‌كه، يادگيري در اثر كار دستي غالباً ممكن است بهتر صورت گيرد و دوم آن كه در كارهاي رايانه‌اي امكان اقتباس سطحي از ديگران بيشتر وجود دارد.
فراتر از گرايش‌ها، انديشه‌ها و سليقه‌هاي متفاوت، بلاتكليفي دانشجويان در برابر مدرسان گوناگون است. زيرا در بعضي مراكز آموزش معماري، عده معدودي از مدرسان و اساتيد بدون هماهنگي مناسب با همكاران يا خط‌مشي مركز آموزشي، روش و نگرش خود را دربارة چگونگي انجام طرح هاي معماري يا ساير دروس اعمال مي‌كنند. در حالي كه اگر هر يك از مراكز آموزش معماري‌،‌ اهداف، برنامه‌ها و خط‌مشي مشخصي داشته باشد، دانشجويان خواهند دانست كه با چه نوع نگرش و چه برنامة آموزشي مواجه هستند.
مسئله سوم : معماري و شهرسازي
چنان‌كه پيش‌تر اشاره شد، معماري به‌عنوان رشته، حرفه و تخصصي جامع، در گذشته از يك سو رشته‌هايي مانند راه و ساختمان و عمران و از سوي ديگر شهرسازي و طراحي محيط را در بر مي‌گرفت. اما نزديك به يك قرن است كه به تدريج شهرسازي به‌عنوان تخصصي متمايز از معماري در بسياري از مراكز آموزشي در غرب شكل گرفته است. اين رشته در بسياري از مراكز آموزشي به رشته‌هاي ديگري از جمله برنامه‌ريزي شهري و طراحي شهري تفكيك شده است. البته تخصص‌هاي ديگري مانند ترافيك نيز مربوط به مسائل شهري است و بنابر ضرورت‌هاي موجود پديد آمده است.
رشتة كارشناسي ارشد برنامه‌ريزي شهري غالباً از دانشجوياني با گرايش‌هاي بسيار متفاوت، مانند جغرافياي شهري، معماري، عمران، محيط‌زيست و مانند آن تشكيل شده است، درحالي‌كه رشتة كارشناسي ارشد طراحي شهري از دانشجويان معماري شكل گرفته است. اخيراً رشته‌اي در مقطع كارشناسي ارشد شكل گرفته كه تركيبي از هر دو گرايش است و گمان مي‌رود كه دانشجويان پس از گذراندن دروس مشترك، براساس علاقه و رشتة تحصيلي پيشين خود لازم است حداقل به دو گروه تقسيم شوند.
نكته قابل توجه اين است كه با وجود آن‌كه اين دو گرايش يا رشته مدت‌هاست كه در دورة كارشناسي ارشد از هم متمايز شده‌اند، اما در دورة دكترا در بعضي از مراكز آموزشي دوباره درهم ادغام شده و دانشجوياني با گرايش‌ها و تحصيلات متفاوت دروس غالباً مشتركي را مي‌گذرانند و مدرك نسبتاً واحدي را مي‌گيرند.
اين مسئله از دو جنبة قابل توجه و بررسي است. نخست، آن‌كه انتظار مي‌رود در مقاطع تحصيلي بالاتر، هر رشتة تحصيلي به شكلي تخصصي‌تر و دقيق‌تر مطرح شود،‌ درحالي‌كه در اين مورد پديدة ديگري رخ داده است و طبيعي است كه در اين حالت نمي‌توان انتظار داشت كه مطالب و مباحث به شكل دقيق، عالي و كاملاً تخصصي پيگيري شود.
جنبة دوم،‌ مربوط به امور طراحي،‌ اداري،‌ اجرايي يا حتي آموزشي است، زيرا در هر يك از اين عرصه‌ها گاه افرادي حضور خواهند داشت كه پيشينه‌هاي آموزشي و ديدگاه‌هاي آنان با يكديگريا با كاري كه انجام خواهند داد، متفاوت خواهد بود و اين مسئله در عرصه‌ها و محيط‌هاي فوق مي‌تواند پيامد‌هاي ناخوشايندي به همراه داشته باشد.
بنابراين انتظار مي‌رود كه هر رشتة تحصيلي در هر مقطع نسبت به مقطع پيش از آن تخصصي‌تر و دقيق‌تر مطرح شود تا به شكلي دقيق‌تر امكان پاسخ‌گويي به نيازهاي جامعه وجود داشته باشد.
مسئله چهارم : تشريفات داوري، ارزشيابي و فقدان نقد اصولي 
داوري و ارزشيابي يك اثر معماري فرايندي پيچيده،‌ حساس و دشوار است. زيرا معماري همانند علوم طبيعي تنها داراي قواعد و اصول معين، مشخص و آشكاري نيست كه همه آن را قبول داشته باشند و بتوان به سادگي يك اثر را نسبت به آن سنجيد و ارزشيابي كرد، بلكه به‌عنوان يك حرفه‌ علمي ـ هنري، از برخي اصول، قواعد و عوامل نيز تأثير مي‌پذيرد كه ريشه در فرهنگ، تاريخ، فلسفه و حتي انديشه‌هاي فردي طراح دارد و غالباً برخي از آثار، جنبه‌اي شخصي و فردي نيز به خود مي‌گيرد. البته اين موضوع به اين معني نيست كه داوري و ارزشيابي آثار معماري ممكن نيست، بلكه منظور اين‌ است كه براي اين اقدام بايد با دقت به اصول و عوامل مؤثر در پيدايش يك اثر توجه كرد، زيرا داوري صحيح، نقش بسيار مهمي در اعتلاي اين حرفه مي‌تواند ايفا كند.
امروزه در بسياري از مراكز آموزش معماري معمول است كه هر مدرس، آموزش دانشجويان را به تنهايي برعهده مي‌گيرد ودر پايان نيز خود به تنهايي آثار دانشجويان را داوري و ارزشيابي مي‌كند بدون اين كه داوري در تعامل با ديگر مدرسان قرار گيرد.
در جامعة حرفه‌اي نيز غالباً وضع به همين ترتيب است، يعني يك طراح در تعامل دو سويه با مشتري يا كارفرماي خود اقدام به طراحي مي‌كند وتوافق‌ طرفين منجر به تثبيت يك طرح معماري مي‌شود. در كشور ما طرح‌هاي بسيار اندكي به مسابقه گذاشته مي‌شود. در بعضي از مسابقات هيئت داوري به صورت گروهي نسبتاً منسجم و داراي گرايشي خاص، ونه به‌صورت گروهي متشكل از افراد صاحب‌نظر و بدون گرايش گروهي، به قضاوت آثار مي‌پردازند و غالباً در اين حالت با توجه به گرايش‌ گروه‌ داوران مي‌توان از پيش اثر انتخابي را حدس زد، به اين ترتيب شايد سالانه تنها چند مسابقه معماري به صورتي مناسب و شايسته برگزار مي‌شود كه با توجه به شمار ساختمان‌هايي كه در كشور ساخته مي‌شود، كافي نيست.
فضاي حاكم بر مراكز آموزش معماري و دفاتر مهندسان مشاور و نيز نشريه‌ها و مجله‌هاي معماري نيز تاكنون امكان فراهم شدن شرايط مناسب براي نقادي طرح‌هاي معماري را پديد نياورده است.
طبيعي است كه در چنين شرايطي، معماري، آموزش آن، طرح‌ها و آثار توليد و ساخته شده به‌نحوي شايسته ارتقا و اعتلا نمي‌يابد و لازم است محيط و شرايطي فراهم شود كه به شكل مناسب و به دور از كنش‌هاي غيرحرفه‌اي و غيرآموزشي بتوان آثار و طرح‌هاي معماري را مورد نقد قرار داد.
مسئله پنجم : مدرك ‌گرايي
معماري به‌عنوان يك حرفه، هنر و يك رشتة چند وجهي بيشتر بر كار ارزشمند تجربي و نه انجام هر كار اجرايي و نيز داشتن انديشه، نظريه و دانش منسجم و خلاق متكي است و طبيعي است كه داشتن مدارك و سوابق آموزشي همواره لازم است اما كافي نيست. در اين زمينه ديدگاه‌هاي متفاوتي وجود دارد. برخي از افراد به موضوع تجربيات عملي يا به عبارت ديگر به آنچه فرد ساخته است اهميت مي‌دهند. گروهي ضمن توجه به اين نكته، خاطر نشان مي‌سازند كه اگر ساختن به تنهايي مهم‌ترين معيار باشد، پس بسياري از بساز و بفروش‌ها را مي‌توان معماران برجسته‌اي به شمار آورد. گروهي نيز تاكيد مي‌كنند كه آثار طراحي و اجرا شدة ارزشمند و گران‌بها را مي‌توان به‌عنوان بخش قابل توجهي از سوابق و مهارت‌هاي حرفه‌اي يك معمار به شمار آورد و در نتيجه كيفيت اين آثار را با مترمربع و كميت آن‌ها نمي‌توان سنجيد، بلكه بايد از معيارهاي كيفي در اين زمينه استفاده كرد. به همين ترتيب فقط سوابق تدريس يا پيشينة كار حرفه‌اي به صورت كمي‌ نمي‌تواند براي سنجش كارآيي افراد كافي باشد،‌ هر چند كه لازم است .
به نظر مي‌رسد براي سنجش افراد و ارزشيابي آنان به غير از معيارهاي كمي، بايد از معيارهاي كيفي نيز بهره برد، زيرا در تجربيات آموزشي و حرفه‌اي ملاحظه شده است كه معيارهاي كمي براي بررسي كيفيت فعاليت افراد، به تنهايي كافي نيستند، به‌ويژه آن‌كه در اين مورد ملاحظه مي‌شود كه از مدرك و سابقه تدريس يا كار افراد به‌صورت يكسان و هماهنگي براي ارزشيابي آنان استفاده نمي‌شود.
يكي از مشكلات مدرك‌گرايي در مركز آموزشي اين است كه براي تدريس برخي از دروس به افرادي با تبحر ويژه نياز است كه اين تبحر به‌ويژه در رشته‌اي مانند معماري تنها در اثر آموزش بيشتر حاصل نشده، بلكه مهارت‌هاي فردي و تجربيات شخصي در كسب آن اهميت قابل توجهي دارد، و لزوماً افرادي با مدارك بالاتر نمي‌توانند از عهدة تدريس آن دروس برآيند، در اين حالت نظام اداري و آموزشي غالباً امكان بهره‌گيري از مهارت، دانش و تجربيات اين‌گونه افراد را به سادگي فراهم نمي‌آورد.
براي مثال مي‌توان به برخي از معماران حرفه‌اي اشاره كرد كه گاه بيش از دو دهه سابقة فعاليت‌هاي ارزشمند حرفه‌اي دارند اما مدارك انان كارشناسي ارشد است، كه براساس ضوابط نمي‌توان از آنان به‌عنوان نيروهاي دائمي آموزشي استفاده كرد.
مسئله ششم: نقش مديريت آموزشي و پژوهشي
يكي از مسائل مهم در آموزش معماري كه كمابيش در مورد بسياري از رشته‌هاي دانشگاهي وجود دارد، روش غيرخلاقانة آموزشي است كه طي آن غالباً دانشجويان به حفظ كردن مباحث و مطالب مي‌پردازند و يا فضاهاي معماري.
 
انواع تركها:
1- تركهاي ناشي از نشست طبيعي زمين:
 در بناهاي تاريخي و قديمي، ساخت و ساز فشاري بر قشرها و لايه‌هاي زمين تحميل مي‌كند و اين عمل تا زماني ادامه مي‌يابد كه تعادلي نسبي بين بار وارده و مقاومت زمين برقرار شود. در نتيجة اين نشست‌ها و ايجاد تعادل ثانوي بين بنا و زمين تركهايي در بناها اتفاق مي‌افتد، اين نوع تركها را مي‌توان در بناهاي جديد و طي ماههاي اولية ساخت آن مشاهده نمود. 
2- ترك بر اثر نشست زمين در زير پس بنا :
عناصري كه بارشان به زمين منتقل مي‌شود، نيروي مؤثر فشاري بر زمين وارد مي‌كنند كه اين نيرو در لايه زيرين پي از ميان نمي‌رود، بلكه از سطح پي آغاز شده، رفت‌رفته با اندازه‌هاي كاهنده در زير زمين گسترده مي‌شود. تغييرات حاصل بر اثر فشار آبهاي زيرزميني، اكسيد شدن لايه‌هاي زغالي، نشت آب از لوله‌هاي زهكشي (فاضلاب)، بوجود آمدن رطوبت در زير پي‌ها موجب ايجاد ترك در پي و در بنا مي‌شود.
3- ترك ناشي از خشك شدن لايه هاي بنا در زمان احداث و عوامل جوي در طول زمان :
در هنگام احداث هر بنا، رطوبت طبيعي در ملات و ساير مصالح بنايي وجود دارد. اين رطوبت به مرور زمان از بين مي‌رود و در نتيجه موجب ايجاد ترك در بنا مي‌گيدد. همچنين بر اثر تغير عوامل جوي و كاهش يا افزايش ميزان رطوبت، ترك نيز پديدار مي‌شود.
4- ترك ناشي از جابجايي ناگهاي لايه هاي زمين :
عوامل طبيعي مانند زلزله و بادهاي شديد موجب جابجايي لايه‌هاي زمين شده و بدنبال خود تركهاي زيادي را در بناها بوجود مي‌آورند. شدت تركها گاهي به جدايي كامل اتصالات منجر مي‌گردد.
5- ترك بر اثر كاهش يا افزايش بارهاي وارده بر پي :
عناصر و اجزاء بناهاي قديمي بصورت فشاري عمل مي‌كنند، در نتيجه تعادلي را در بارگذاري موجب مي‌شوند، اين تعادل تمام نيروهاي رانشي و فشاري را خنثي كرده و بار بنا را بصورت صحيح از مركز ثقل پايه‌ها و ديوارها به زمين منتقل مي‌كنند. هرگونه تغيير در بارگذاري (كم يا زياد كردن) در اين تعادل اختلال ايجاد مي‌كند و در نتيجه بنا دچار تركهاي شديد مي‌گردد.براي مثال اگر نيروي فشاري بار عمودي مناره‌ها از كناره‌هاي ايوانها حذف شود، نيروهاي رانشي تاقهاي ايوان در پايه‌‍هاي جانبي باربر زنده شده و موجب رانش پايه‌هاي مي‌گردد. 
6- ترك بر اثر وار


کلمات کلیدی مرتبط:
مرمت و , معماری ,مرمت و معماري ,مفهوم مرمت ,مباني نظري مرمت ,مرمت معماري ,
مقالات مرتبط در این دسته
پروژه مرمت و احياء مسجد فرح آباد ساری،مرمت مسجد فرح آباد ساری + نقشه های اتوکد
پروژه مرمت خانه صادقی لاهیجان ،پاورپوینت خانه صادقی
پروژه مرمت تکیه فیروز کلا




:: بازدید از این مطلب : 394
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 6 آذر 1396 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: